گرهگشایی کار دل است و موضوعی که به دل گره بخورد، آدم منتش را روی سر هیچکس و هیچچیز نمیگذارد. کارهای دلی دلنگرانیهایش هم با دیگر کارها متفاوت است. بههیچوجه هم به داشتن و نداشتن پول ربطی ندارد. نمونهاش هم زندگی رمضان فلکی است؛ آموزگاری که درس مهمی برای آموختن داشته و دارد. دستگیری از مردم او را به جایی رسانده است که با قدرت میگوید: «بدون پول هم میشود به مردم خدمت کرد.»
درست مشابه کاری که خودش انجام میدهد. روایت این هفته ما همینقدر شنیدنی است؛ قصه معلم و مدیری که با بیشاز 30سال سابقه کار در مدارس مشهد، هنوز هم آموزش صحیح بچهها و از آن مهمتر نیازهایشان برایش یک دغدغه جدی محسوب میشود. او اکنون مسئول مرکز نیکوکاری دانشآموزی حضرت زینب(س) اداره آموزشوپرورش در ناحیه یک و همچنین رابط خیران است. کاری که خودش انتخاب کرده و در کنار مدیریت مدرسهای با حدود 700دانشآموز، هرروز و حتی شبها درگیر آن است. فلکی دانشآموزان نیازمند را شناسایی میکند، به خانه نیازمندان سر میزند، برای آنها از شهرهای دیگر آذوقه سفارش میدهد، بار خالی میکند، غذا توزیع میکند، بستهبندی میکند، همهجای شهر برای توزیع وسایل میرود، بچهها را برای خرید لباس میبرد و برمیگرداند، آشپزی میکند، انبار خیران را مدیریت میکند، غذا برای نیازمندان میپزد، گزارش مینویسد، در صف گرفتن روغن ساعتها انتظار میکشد و خیلی کارهای دیگر که همهاش برای دانشآموزان نیازمند و خانوادههایشان انجام میشود. این بچهها دانشآموزان 44مدرسه در سطح تبادکان و ناحیه یک مشهد هستند. فلکی در حال حاضر مدیر دبستان پسرانه شهید هروی نژاد در محله طبرسی شمالی است.
رمضان فلکی امسال از سوی ادارهکل آموزشوپرورش استان خراسانرضوی بهعنوان مدیر نمونه استان معرفی شدهاست. گویا تعداد زیاد شرکتکنندههای مدرسه در مسابقات مختلف، مقامهای فراوان دانشآموزان او در مسابقات، ارائه طرحهای مختلف دانشآموزی و اجرا در مدرسه، فعالیتهای قرآنی، طرحهای آموزش معلمها، برگزاری چند نمایشگاه و موارد مشابه از دلایل انتخاب او بهعنوان مدیر نمونه استانی بودهاست. او با همین کارها و بدون گرفتن حتی یک ریال دستمزد، نمونهای کممانند است که درستی، راستی و استواری قدمش بین افرادی که شناختی از او دارند، زبانزد است. افرادی همچون علیاکبر خوشبخت که در تماس با شهرآرامحله معرف او شد و ما را به حاشیه شهر در طبرسیشمالی برد.
فضای گوشی آقای فلکی همچون دیوار اتاقی پر است از عکس خانههای دور و نزدیک در حاشیه مشهد. قابهایی که هرکدامشان یک لبخند بزرگ دارند؛ خنده بچههایی که حالا با شوق بیشتری دنبال آرزوهایشان در مدرسه میگردند. سخن حضرت علی(ع) هم با این مضمون که « چه سکوتی دنیا را فرامیگرفت اگر هرکسی به اندازه عملش صحبت میکرد.» اولین عبارت چشمگیری است که بین همه این عکسها و تصویرهایی که نشانمان میدهد، نگاهم را به خودش جلب میکند.
مردی که این جمله الگویش است و از همان اوایل جوانی، آموزش و گرهگشایی محور پررنگ زندگیاش بودهاست و کولهباری پر از تجربههای شیرین دارد و سابقه بیشاز 30سال تدریس میگوید: بیرجندی هستم و سال1354 در روستا به دنیا آمدم. پدرم در روستا شورایی بود و دستگیر مردم. سفرهدار بود و خانهاش همیشه مهمان داشت. من هم از کودکی همه اینها را میدیدم و در ذهنم ثبت میکردم. سال1373 هم آموزش را انتخاب کردم و با خواندن علومتربیتی، معلم شدم. از همان ابتدا آموزگار دبستان بودم. البته مقطع ابتدایی را خودم انتخاب کردم. چون پایه تحصیلی است و بچهها در این دوران دنیای پاک و صادقی دارند و میشود کاری کرد که شخصیتشان بهخوبی شکل بگیرد. برای شکلگیری درست هم باید نیازهای اولیهشان برطرف شود. به همین دلیل از همان روزهای اول معلمی هرچه در توان داشتم برای دانشآموزانم انجام میدادم، اما همهچیز از حدود 15سال قبل جدیتر شد. در مدرسه شهیداسفندیاری انتهای بولوار طبرسیشمالی معاون بودم و مدیر مدرسه هم آقای محمدرضا سعیدی بود؛ مردی خیر و خوشخلق که با کمک خیران برای دانشآموزان کار انجام میداد. او مرا مسئول این امر کرد و از همان زمان تا الان یک روز هم این کار را رها نکردهام و گویی معتاد لبخندهای بزرگ بچهها شدهام. کارم هم جذب خیران به مدارس است. همه تلاشم را میکنم که آنها به من اعتماد کنند و بر اساس فهرستهایی که تهیه میکنم، نیاز دانشآموزان بیبضاعت را برطرف کنم.
آنطور که مدیر دبستان شهیدهروینژاد میگوید، او با همین روش اکنون نماینده یکی از خیران جوان مشهد به نام مهندس علی ثبتی است که در مشهد شرکت تولیدی دارد و علاقهمند رسیدگی به نیازمندان است و همچنین رابط اداره آموزشوپرورش ناحیه یک مشهد با خیران که شکلگیری این ارتباطها با همراهی رئیس این اداره بودهاست.
آقای فلکی وقتی برایمان از تجربه درسدادن به بچهها و حالوهوای مدرسه حرف میزند، به یک نکته کلیدی میرسد و میگوید: تعامل، حلال همه مشکلات است. او ادامه میدهد: من این کار را با عشق شروع کردم و همچنان هم عاشق آن هستم. اولین گام من در این مسیر شناسایی خیران بود. نیازهای دانشآموزان را فهرست میکردم و درنهایت خیران را راضی میکردم که کمک کنند. الان هم همین کار را میکنم، فقط گستردهتر از گذشته. علیآقا ثبتی، خیر جوان 33ساله هم همراهیام میکند و طبق فهرست، بهطور مستمر زیر بالوپر 500خانواده را گرفته است.
فلکی با این باور که بعضی کارها مثل پاروزدن موافق جریان آب، راحت است، برایمان از نحوه تهیه و توزیع بستههای کمکی میگوید. بستههایی که فقط برای خرید اقلام آن هزینه میشود و نمیداند بقیه کارها چطور ردیف میشود: با کمک مالی علی ثبتی، ماهانه چندصدمیلیون تومان کالا میخرم. وسایلی که همه مایحتاج نیازمندان بهخصوص در این روزهای کرونایی است. این اجناس به 2 انباری که یک خیر و اداره آموزشوپرورش ناحیه یک مشهد در اختیارم گذاشتهاند، منتقل و در آنجا نگهداری میشود تا در زمان تعیینشده به دست نیازمندان برسد. البته به همین آسانی نیست. مثلا خرید هریک از این اقلام کلی طول میکشد.
بهعنوان نمونه، سالگذشته برای خرید چندهزار قوطی روغن حدود یکماه دوندگی کردم و بعد از صادرشدن مجوز هم زمان زیادی در صف ایستادم تا توانستم روغنها را بگیرم. یا مثلا شکر پیدا نمیکردم و خیلی دنبال واسطه گشتم، یا اینکه برای فراهمکردن چنددهتن برنج ایرانی اعلا با چندین برنجفروش مذاکره کردم. هریک از این موارد زمان زیادی میبرد. از طرف دیگر، وقتی بارها میرسد، باید کارگر بگیریم که بار را خالی و به انبارها منتقل کند، اما من از پول این خیر برای گرفتن کارگر هزینه نمیکنم، بلکه اول خودم آستینهایم را بالا میزنم و به همکارانم در همان گروه «همراهان» اطلاعرسانی میکنم که بار آمده و نیاز به کمک است. آنها هم پای کار میآیند تا بار خالی شود. مثلا همین چند هفته پیش 3تن و 400کیلوگرم قند را من و یکی از همکاران در اداره باهم خالی کردیم.
بارها بعد از تخلیه، ثبت و برای بستهبندی آماده میشوند. فلکی در اینباره میگوید: ثبت اقلام به این دلیل انجام میشود که پایان هرماه انبارگردانی صورت میگیرد. همانطور که خریدها از ریز تا درشت ثبت و به مهندس اعلام میشود، گزارش انبارگردانی هم داده میشود تا کسانی که کمکمان میکنند، بدانند همهچیز با حساب و کتاب پیش میرود. گزارشنویسیها از خرید تا توزیع و وضعیت انبارها بر عهده این آموزگار است و چون او روزها درگیر مدرسهداری و بعدازظهرها هم درگیر خرید و بستهبندی و توزیع است، شبها گزارشها را در خانه مینویسد تا موردی بدون ثبت نماند و ابهامی پیش نیاید.
آموزگار است و دل به دل دانشآموزانش دارد. میگوید: ذوق و شوق را زمانی بیشتر احساس کردهام که برای خود دانشآموزان کاری انجام دادهام، نه خانوادههایشان. در کنار 500بسته معیشتی که جریان آن را برایتان توضیح دادم، از گذشته تا همین امروز برای خود دانشآموزان هم کم نگذاشتهایم و از هیچ کمکی دریغ نکردهایم؛ از جمعکردن پول برای پرداخت هزینه کتابهای درسی بگیرید تا خرید لباس ورزشی، کفش، لباس و موارد مشابه. امسال و سال گذشته با کمک فرهنگیان پول کتاب دهها دانشآموز نیازمند جمع شدهاست. همین خیر جوان 135میلیون تومان پوشاک برای نوروز امسال خرید و تحویل تعداد زیادی دانشآموز نیازمند داد و همچنین با همراهیاش 30نوجوان به کار مشغول شدهاند. با کمک معلمها 110جفت کفش خریدیم و در اختیار بچههای دبستانی گذاشتیم. همچنین تعداد زیادی نوشتافزار برایشان خریدهایم تا ذوق و شوقشان برای حضور در مدرسه بیشتر شود.
او لحظهای آرام و قرار ندارد. این میدان لذت و آرامشی به او میدهد که هیچ جایی پیدایش نمیکند. تعریف میکند که بهجز این کمکها، با کمک خیری دیگر سالگذشته 1800بسته معیشتی نزدیک روزهای عید تهیه شده و بین نیازمندهای دیگری توزیع کرده است. از این موارد زیاد است و نمیتواند همه آنها را تشریح کند. نشان به این نشان که با 7میلیون تومانی که خیر دیگری در اختیارش گذاشته، صدها بن نان تهیه شده و بین والدین نیازمند دانشآموزان توزیع شدهاست تا نان رایگان در ماه رمضان تهیه کنند. چند خیر دیگر هم بن تهیه لباس ورزشی به او دادهاند و او خرج لباس دانشآموزانش کرده است.
تصور بیشتر ما این است که برای کمک به نیازمندان و دستگیری از آنها باید یک انسان متمول باشیم، اما آقای فلکی نظر متفاوتی دارد: من آدم ثروتمندی هستم، اما پولدار نیستم. چون ثروت فقط به داشتن پول نیست. از این نظر میگویم ثروتمندم که دوستان خیلی خوبی دارم. من یک معلم هستم و کارم را در کمککردن از همان معلمی شروع کردم. یعنی سعی کردم اعتماد افراد متمکن و خیر را جلب کنم و این اعتماد پایدار بماند. درواقع من واسطهای هستم برای کمک و کار خیر. حال بعد از سالها کار داوطلبانه در این حوزه، دیگر نمیتوانم از خوشحالی بچههای نیازمند بگذرم و کنار بروم. البته این کارها در زندگیام اثرات مثبت زیادی داشتهاست. بزرگترین آن هم آرامش و داشتن فرزندانی سالم است. پسرم دانشجوی دانشگاه فرهنگیان است و دخترم حافظ قرآن و موفق در تحصیل.
او این روزها در کنار کارهای خیر، درگیر رفع مشکلات برای گسترش ساختمان مدرسه شهیدهروینژاد است که با پیگیریهای فراوان سالگذشته ساختمانش نونوار شد: بازنشستگیام رسیدهاست، اما دوست دارم این ساختمان برای بچههای حاشیه شهر افتتاح شود تا خوشی آن را ببینم و بعد بازنشسته شوم. آخرین نکتهاش این است که خیران در کنار توزیع غذای گرم، هوای دانشآموزان بیبضاعت را داشته باشند. زیرا آینده مال آنهاست. در زمان توزیع غذا بهخصوص در محدوده میدان امامحسین(ع) دیده که مردی تا 8وعده غذا در یک روز گرفته است، حال آنکه پول همان 8وعده 100هزار تومان بیشتر میشود. پولی که با آن میتوان دستکم 2دانشآموز را از ترک تحصیل نجات داد.
فلکی میگوید افراد نیازمند را حلقههای مورداعتمادش به او معرفی میکنند و بعد از آن، بازدید میدانی هم صورت میگیرد، اما اعتراف میکند گاهی هم نیازمندان درست معرفی نمیشوند: مادر یکی از دانشآموزان خیلی از نداریاش و بیکاری همسرش میگفت. حتی به منزلشان هم رفتیم. نیازمند دیده میشد. میگفت مستأجریم. یک روز در کوچههای انتهایی طبرسیدوم با خودرو تصادف کردم. زمانی که من و راننده خودرو روبهرویی پیاده شدیم تا میزان خسارت را ببینیم، راننده خودرو همان زن بود که همیشه زاری میکرد و از نداریشان میگفت. همانجا از فهرست نیازمندان خارجش کردم.
گروهی که آقای فلکی در شبکه شاد شکل داده است تا با راهنمایی آنها به دانشآموزان و خانوادههای نیازمند کمک کند، شامل 44مدیر مدرسه است. کارها تقسیم شده است و هرکدام از آنها چند دانشآموز نیازمند دارند و هرماه بین 10تا28 بسته کمکی بین این دانشآموزان توزیع میشود.
آقای فلکی در توضیح بیشتر میگوید: بعد از تخلیه بار، نوبت بستهبندی وسایل است. تأکید آقای ثبتی بر این است که همه اقلام بسته درجه یک باشد. به همین دلیل من در همان گروه «همراهان» اطلاعرسانی میکنم و آنها از فرهنگیان و دیگر همکارانشان برای بستهبندی نیرو میفرستند.
نیروها پشت ترازو مینشینند و برنجهای ایرانی را در بستههای پنجکیلوگرمی، قندها را در بستههای یککیلوگرمی با 2عدد ماکارونی، یک بسته سویا، یک رب شیشهای، یک بسته چای، یک قوطی روغن، ژل ضدعفونیکننده، مایع ظرفشویی و پودر لباسشویی در بستهها قرار میدهند. بستهها که آماده میشود، کار میافتد گردن مدیرانی که باید در انبارها حاضر شوند تا با اثر انگشت و امضا، اجناس را تحویل بگیرند. در قدم آخر، این مدیران با والدین دانشآموز تماس میگیرند و بسته را تحویلشان میدهند. البته در این بین خانوادههایی هم هستند که بستهها را خودم در منزلشان تحویل میدهم. او اعتقاد دارد اگر همراهیها نباشد، قدمی برداشته نمیشود و برایش عجیب است که همه در میدان خدمتگزاری بدون دریافت حتی یک ریال، با جان و دل حاضر به همکاری هستند: اداره آموزشوپرورش ناحیه یک و معلمها خیلی خوب همکاری میکنند و میزان مصرف هرماه برنج برای خانوادههای نیازمند حدود 3تن است که همه آن را جداگانه بستهبندی میکنند و در بستهبندی نهایی هم همراه هستند.
فلکی خوشحال است که آدمهای خوب کم نیستند؛ انسانهای جوان و پرانرژی که از مالشان میگذرند، شبیه همین علیآقا ثبتی: خیلی جوان است، اما به من اعتماد کرده و کارت بانکیاش را در اختیارم گذاشته است تا طبق آنچه با خودش توافق میکنم، برای دانشآموزان نیازمند و خانوادههایشان هزینه کنم. شناسایی این دانشآموزان و خانوادههایشان بر عهده من است. البته من در این راه تنها نیستم و گروهی از معلمان را با نام «همراهان» در شبکه آموزشی شاد شکل دادهام که دانشآموزان نیازمند را به من معرفی میکنند.
نشانی این افراد گرفته میشود و من به کمک 2نفر از اعضای انجمن اولیای مدرسه، سر فرصت به بازدید از منازل و محل سکونتشان میرویم. تحقیق از خانه و همسایهها باید مستند و ثبت شود. افراد دارای شرایط خاص پذیرش میشوند؛ اینکه مثلا مستاجر باشند و نیازمند واقعی. بر اساس همین دستورالعمل، در حاشیه مشهد برای 114دانشآموز و 500خانواده نیازمند پرونده تشکیل شدهاست و هرماه کمکهای غیرنقدی به آنها داده میشود.
فلکی خاطرهای را برایمان تعریف میکند که شنیدنش خالی از لطف نیست: کف خانه خراب بود و با فرش کهنه و چندمتر موکت آن را پوشانده بودند تا بشود رویش نشست. پنجرهها هم شیشه داشت و هم نداشت و با پلاستیک و پتو حفاظدار شدهبود تا سوز سرما داخل نیاید! اینها مختصات خانه زنی است که با 3بچه قدونیمقد انتهای بولوار طبرسی زندگی میکرد و همسرش همهچیز را رها کرده و رفته بود. در نبود همسر و شیوع کرونا که فرصت کار را از او گرفته بود، زندگی را با همه کاستیهایش پیش میبرد. حتی در زمستان وقتی برای بازدید به خانهاش رفتیم، بخاری نداشت و اجاق گاز را روشن گذاشته بود که فرزندانش سرما نخورند. چندنفر از معاونها و معلمهای مدرسه همان روز پول گذاشتند و حدود یکمیلیون تومان جمع شد. خودشان بخاری خریدند و نصب کردند. موقع نصب، خالیکردن لوله بخاری کلی زمان برد. چون داخل آن پر از خاک و پارچه کهنه بود که سوز سرمای بیرون داخل نیاید. وقتی بخاری روشن شد، دیدن برق چشمان بچهها دیدنی بود و هیچطوری نمیشود توصیفش کرد.
هرسال توزیع غذا بین نیازمندان را در چندین نوبت انجام میدهیم و امسال هم در ماهرمضان شبدرمیان این برنامه را داشتیم. یک روز از آستانقدس هماهنگ شد تا چندصد وعده غذا را بین نیازمندان توزیع کنیم. آن روز غذا قیمه بود. زمان توزیع بچه کوچکی جلو آمد و نوع غذا را پرسید. جواب دادیم قیمه است و با ناراحتی گفت من قورمهسبزی میخواهم. کمی از توزیع که گذشت، دوباره آمد و پرسید و باز همان جواب را دادیم و این بار یک غذا هم دستش دادیم. همانجا که ظرف غذا را باز کرد، رو به ما گفت: «دروغ گفتین، غذا قورمهسبزیه نه قیمه.» جالب اینکه آن روز غذا واقعا قیمه بود، اما به او قورمهسبزی رسید!